پاسخ به یک پرسش، و یک اصلاحیه درباره ارتباط ستارخان با «دشت مغان»
به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر؛ پاسخ اجمالی به این پرسش، چنین است که گنجینه زرخیز دشت مغان، بخصوص طی دو دهه اخیر آماج حملات داخلی و خارجی قرار گرفته، و در مرز ورشکستگی و درغلتیدن به ورطه نابودی است. برخی مجموعههای اقتصادی معظم و ریشهدار این سرزمین سالیانی است عمیقا زیانده شدهاند. بسیاری از مسئولان استانی و کشوری از اصلاح این شرایط اظهارعجز کردهاند و طی دو دهه اخیر عمده تصمیمات مسئولان درباره این سرزمین، کانون «واگذاری به بخش خصوصی به ثمن بخس» را هدف گرفته است؛ امری که چندی پیش حتی انجام شد، اما با حکم قضایی کان لم یکن گشت؛ درعینحال اطوار دیگری از همین تصمیم هماکنون نیز در حال اجراست.
از همین پرونده بیشتر بخوانید
+ ریشه ۱۴۰ هزار اسرائیلیِ آذربایجانیتبار در شمال ارس
+ فروپاشی سازمان اجتماعی عشایر مغان، در دوره قاجار
این شرایط حیرت آور، که مسئولان یک سرزمین حاصلخیز از اصلاح شرایط عاجز شوند و روی فروش دارایی آن سرزمین تمرکز کنند، حاصل اتفاقات یکشبه نیست؛ حاصل تصمیمات تکبعدی اقتصادی هم نیست؛ بلکه محصول سدهها کشمکش تمدنی و استراتژیک با جبهه تمدنی غرب در یکی از حساسترین نقاط مرزی ایران عزیز است.
حضور قوی اسرائیل در آن سوی مرز، و بروز اتفاقات عجیب و حیرتآور از اواسط زمان پهلوی دوم تاکنون، و بیملاحظه بودن برخی مقامات مرتبط در داخل کشور، میتواند طی دههای آینده در این منطقه فاجعههای بزرگی را رقم بزند. یا بعکس، اندکی توجه به اظهارات برخی نخبگان و مسئولان متعهد و دلسوز آن سرزمین و ریلگذاری صحیح میتواند طی مدت کوتاهی این سرزمین را احیا نماید.
باید دقت کرد حتی اگر لازم باشد برای مثال دلایل واقعی بزهکاری یک جوان ۳۰ ساله را تحلیل کنیم، لاجرم باید به ریشههای تربیتی و کودکی و خانواده او نیز دقت شود؛ چه رسد به سرزمین پهناور و حساسی مانند دشت مغان. غیر از این رویه، پاسخهای ما غیرواقعی و سطحی خواهد بود. نگاه ریشهای و همهجانبه به دشت مغان در پرونده حاضر، به این سبب است.
طی روزهای آینده، به اتفاقات دوره پهلوی اول ورود خواهیم کرد. سپس رویدادهای دوره پهلوی دوم که تمثل و مصداق کامل آوار ناشی از وزیدن طوفان مدرنیته بر این سرزمین مظلوم است، بررسی خواهد شد. اینکه این سرزمین چطور یکجا به بنگاههای غربی سپرده شد؛ پس از انقلاب چه اتفاقاتی برای آن روی داد؛ اکنون در چه شرایطی است؛ مسیر احیای این دشت و مردم متعهد و دلاور و سلحشور آن از چه مسیری میگذرد؛ و نهایتا نقش فناوریهای روز دنیا در جهش اقتصادی این سرزمین چه میتواند باشد، بحثهای جذاب بعدی ما در این پرونده خواهد بود.
اصلاحیه
اما یک اصلاحیه درباره ارتباط ستارخان و مشروطهخواهان با عشایر و اهالی اردبیل؛
در بخش پیشین پرونده، ساختار بحث طوری پیش رفت که برای برخی خوانندگان گرامی اینطور تداعی شده، که ستارخان در مقابل شاهسونها و شاهسونها در برابر ستارخان قرار گرفتند؛ حال آنکه چنین نبود، بلکه هر دو قربانی نفوذ تروریستها و افکار سوسیالدموکراتها شدند. مخالفت شاهسونها با دولت مشروطه چند دلیل عمده داشت:
۱- ساختار ایلیاتی و نظام و سامان اجتماعی ایلی، این نظم جدید را مباین با فرهنگ سیاسی و اجتماعی دیرینه خود میدید.
۲- حسّ و هویت وطنپرستی و ارتباط قوی شاهسونها با سادات و علمای شیعه و روحیه مرکزگرایی آنان؛ بستر و زمینه دشمنی شاهسونها با جریان انحراف و نفوذ افکارغربی و قتل و ترور نیروهای نفوذی سوسیال دموکراتها را فراهم ساخت.
۳- گذشت زمان «نقشآفرینی مسئولانه شاهسون»های آذربایجان در حوادث مشروطه را نشان داد. جریان نفوذی که اغلب سرداران عشایر مرزدار آذربایجان و سرداران ملی از جمله ستارخان و باقرخان و علما و سادات و تجار وطندوست و حامیان غیرتمند دین و مذهب این مُلک را به یک چشم، دشمن دید و آنها را هدف عملیات ترور شخصیتی و فیزیکی ساخته و ضربات جبرانناپذیر بر توان سرداران وطن وارد نمود.
«اقتصاد معاصر» بدینوسیله لازم میداند ضمن تاکید بر موارد فوقالذکر، بخشی از متن پیشین را اصلاح نماید.